هنگامى که شاهان ساسانى در نبرد با رومیان چیره مى شدند، مسیحیان روم را به
دوردست ترین نواحى ایران کوچ مى دادند و بذر اندیشه هاى مسیحى را بى آن که بخواهند،
همه جا مى پراکندند.
مخالفت ایشان با مسیحیان، رنگ و بوى سیاسى داشت. تا زمانى که امپراتورى روم
– دشمن دیرینه اشکانیان و ساسانیان- مسیحیت را به عنوان دین رسمى نپذیرفته بود،
مشکلى در کار نبود، اما وقتى چنین شد، مسیحیان ایران مجذوب دولت روم شدند و
ساسانیان احساس خطر کردند.
حتى
وقتى مسیحیان ایران حساب خود را از کلیساى روم جدا کردند و کلیساى نسطورى را به
عنوان یک کلیساى ایرانى بنیان نهادند، سختى ها پایان نیافت.
پى
گرد و آزار مسیحیان از ابتداى سده چهارم میلادى به روزگار فرمانروایى شاپور دوم
آغاز شد و کمابیش تا پایان دوره ساسانى ادامه داشت. اگر شاهانى مانند یزدگرد اول با
روم پیمان صلح مى بستند، کشتار و شکنجه مسیحیان پایان مى گرفت یا کمتر مى شد و اگر
با رومیان وارد نبرد مى شدند، بر مسیحیان تنگ مى گرفتند.
وقتى هم که پى گردى در کار نبود، فرقه هاى گوناگون مسیحى خود به جان هم مى
افتادند و روزگار یکدیگر را تباه مى کردند. سرانجام نه امپراتورى روم مسیحى، که عرب
هاى مسلمان، به کار ساسانیان پایان دادند.
فراگیر شدن اسلام در ایران و چیرگى آن بر امپراتورى روم شرقى، از پیشرفت
مسیحیت در ایران تا حد زیادى جلوگیرى کرد. اما از آن جا که اسلام، مسیحیان را در
زمره اهل کتاب جاى مى داد و آزار ایشان را روا نمى دانست، رخدادهاى محنت بار عصر
ساسانى تکرار نشد. البته براى خلفاى اموى و عباسى که همکیشان مسلمان خود را به
اتهام خارجى و رافضى و علوى و .... آزار مى دادند، پى گرد مسیحیان ناممکن
نبود.
شواهد تاریخى از وجود مراکز کوچک و بزرگ مسیحى در بین النهرین، آذربایجان،
همدان، فارس، سیستان، خراسان، آسیاى مرکزى، سواحل خزر و حتى قم
و رى در نخستین سده هاى اسلامى حکایت مى کند. این مراکز تا سده سیزده میلادى و یورش
مغولان کمابیش باقى بودند.
عصر
مغول دومین دوره گسترش مسیحیت در ایران را همراه آورد. مغولان به آیین شمنى باور
داشتند؛ این آیین ادعاى جهانى بودن یا جهانى شدن نداشت و لاجرم دربرخورد با ادیان
دیگر از در تساهل و تسامح وارد مى شد.
این
تساهل براى مسلمانان ایران که اکثریت داشتند، نفع چندانى نداشت، اما به پیشرفت کار
اقلیت مسیحى یارى رساند. رقابتى سخت میان اسلام و مسیحیت براى تسخیر مغز و قلب
مغولان درگرفت و هنگامى که مادر و همسر هولاکو خان ( سرسلسله ایلخانان مغول در
ایران) مسیحى شدند، مسیحیت در دستگاه حکومت جایى براى خود باز کرد و همدلى
هولاکوخان را برانگیخت.
با
زوال مغولان، پیشرفت مسیحیت در ایران –چه در حیطه قدرت، چه در عرصه اجتماع- کاستى
گرفت و تا برآمدن صفویه چنین ماند. عصر صفویه (۱۵۰۱ تا ۱۷۲۲ میلادى) بیش از آن که
دوران گسترش مسیحیت باشد، دوران دگرگونى حال و روز مسیحیان، خصوصا ارمنیان بود.
ارمنى یک قوم است، نه یک مذهب. مذهب ارمنیان گریگورى از شاخه هاى مسیحیت
ارتدوکس است و چون بیشتر ارمنیان پیرو این مذهب هستند، در باور عام، قومیت آنها با
مذهبشان یکى گرفته مى شود و ارمنى بودن، مسیحى بودن معنى مى دهد.
شاه
عباس اول، ارمنیان جلفا بر کرانه جنوبى ارس را به اصفهان کوچ داد و محله اى به همین
نام برایشان پى افکند که در قلب پایتخت صفویه یک جامعه خودگردان با امتیازهاى ویژه
بود.
شاید ترجیع بند هاتف اصفهانی نمونه ای از تساهلی باشد
که در بخشى از دوران صفویه نسبت به مذاهب دیگر روا مى شد. آنجا که
او در باره کلیسا و تثلیث در مسیحیت از زبان دختری
مسیحی مى گويد:
سه نگردد بریشم ار
او را/ پرنیان خوانی و حریر و پرند/ ... ما در این
گفتگو که از یک سو/ شد زناقوس این ترانه بلند که یکی هست و هیچ نیست جز او/ وحده لا اله الا هو
با
این حال کوچ ارمنیان جلفا از آذربایجان، موجب ضعف مراکز مسیحى در این ناحیه نشد و
آذربایجان تا دویست و اندى سال بعد، یک پایگاه بزرگ مسیحى باقى ماند.
آن
چه این ناحیه را تقریبا از وجود ارمنیان تهى کرد، جنگ هاى ایران و روس بر سر قفقاز
در دوره قاجاربود. در این جنگ ها ایران به سختى شکست خورد و قفقاز و ارمنستان که
بیشتر شهرهایشان مسیحى نشین بود، از خاک ایران جدا شدند.
ارامنه آذربایجان نیز ترجیح دادند که به قلمرو دولت هم کیش خود – دولت
روسیه تزارى- بکوچند و کوشش دولت قاجار براى ماندنشان در آذربایجان ناکام ماند.
آنان به تدریج تا پس از جنگ جهانى اول خاک آذربایجان را ترک کردند و آنچه
از قرن ها حضورشان در آذربایجان باقى ماند، میراثى از کلیساها، نمازخانه ها و صومعه
هاى پراکنده در این سو و آن سو بود.
این
کلیساها در تابستان سال ۲۰۰۸ میلادى تحت عنوان "کلیساهاى ارامنه ایران" برابر
کنوانسیون ۱۹۷۲ سازمان علمى، فرهنگى و تربیتى ملل متحد (یونسکو) در فهرست میراث
فرهنگى جهانى ثبت شدند و در پوشش حمایت و حفاظت بین المللى قرار گرفتند.
اکنون، اگرچه ارامنه آذربایجان کم شماراند و حوالى کلیساهاى بزرگى چون
تادئوس مقدس (تاتوس، طاطاوس) و سنت استپانوس خالى از حضور ارمنیان است، اما از
میراث پربهاى خود قطع علقه نکرده اند و هر ساله در روزهاى مشخصى از سال از سراسر
ایران به زیارتشان مى آیند.
گزارش حاضر روایتى
است از سرگذشت کلیساى تادئوس معروف به قره کلیسا ( کلیساى سیاه) که داستان درازش از
نخستین سال هاى حضور مسیحیت در ایران آغاز مى شود و با ثبت جهانى، دورانی دیگر را
تجربه مى کند.
آواى ناقوس کهن (جدید آنلاین - Article reposted with Permission of jadidonline.com and the author)
|